♥♥ فرشته های روی زمین ♥♥

شیرین زبونی

سلام طاهای گلم : می دونی مامانی شما یک کمی دیر شروع به صحبت کردن کردی ولی وقتی شروع کردی پشت سر هم کلمه ها رو یاد گرفتی وتند تند حرف می زدی چقدر هم شیرین اولین کلمه ای که یاد گرفتی ترسید بود که می گفتی تسید البته آب و بابا رو قبلش می گفتی یک روز توی حیاط خونه مامان جون یک پرنده اومد نشست تا تو رفتی پیشش اونم پرید ورفت اونجا بود که گفتی تسید من وخاله سحر هم کلی جیغ وداد کردیم وذوق زدیم رنگها رو هم زود یاد گرفتی می گفتی سزب-فسید -ارمز-خلاصه مامان خیلی شیرین حرف می زدی الانم همینطوره یک کلمه ای که من خیلی دوست داشتم وقتی می خواستی بگی نگاه کن می گفتی ناناک من خیلی خوشم می اومد یا مثلا وقتی پیشی می دیدی و اون فرار می کرد می گفتی افت یعنی...
30 بهمن 1389

شیطونیهای طاها وپرهام

  سلام عزیزای دلم: امروز داشتم آشپزی می کردم که مثل همیشه شما دو تافضول اومده بودین دوروبر من و نمی ذاشتین کارمو انجام بده منم به هرکدومتون یک قابلمه دادم با ملاقه و قاشق توی قابلمه هم آب ریختم با یکم لوبیا شروع کردین به آشپزی و آب بازی اگه آشپزخونه رو می دیدین به چه روزی درآوردین البته طاها قبلا از این کارها زیاد کرده پرهامم که کلا شلوغیهاش معرکه است خلاصه کلی شلوغی کردین بعدشم که براتون ذرت درست کردم وقتی می دیدین ذرتها بالا وپایین می رن کلی ذوق می زدید توی این عکس پرهام ۹ماهه شه و طاها۲سال و۹ماه بینی پرهام هم به علت شیطونی زیاد اونجور زخمی شده ...
28 بهمن 1389

برای طاها

سلام پسر گلم : گفتم برات اولین دنودونت ۶ماهه بودی که دراومد شب های عید بود وما رفته بودیم عیددیدنی اینقدر اونجا گریه کردی پسرم که ما مجبور شدیم زود برگردیم شبها خیلی گریه می کردی مامانی و ما مجبور شدیم برات بانوج بگیریم نمی دونی بانوج چی؟الان برات می گم یک وسیله است مثل گهواره دوتا چوب دوطرفش داره وسطش هم یک ملحفه کلفت ومحکم به اون دو تا چوب هم دوتا طناب وصل می شه که یکیشو به بارفیکس اتاقت یکیش رو هم به لولای در وصل می کردیم اینقدر شبها تابت می دادیم تا خوابت ببره من تا صبح تابت می دادم باورت می شه تا دوسالگی یعنی تا وقتی پرهام به دنیا اومد تو توی اون می خوابیدی ولی همه سختیها هم شیرینه ...
27 بهمن 1389

شیوه رفتار با کودک 3تا 5 ساله

همه مادران پس از گذشت دو سال از زندگی فرزند دلبندشان متوجه تغییرات چشمگیر در رفتار و حرکات او می شوند.بهتر است والدین با آشنایی با خصوصیات سنین ۳ تا ۵ سالگی به رشد و پیشرفت کودک کمک بیشتری کنند.   کارشناسان می گویند در این سال ها کودک می تواند راحت تر احساس خود را با کلمات ابراز کند، توانایی کنترل هیجانات، خشم و ترس را پیدا می کند، کمتر به دیگران وابسته است و یاد می گیرد برای وابسته نبودن به دیگران بهتر است خودش کارهایش را انجام دهد. در این مطلب روش هایی که می تواند به بچه ها در این سن کمک شایانی کند، آمده است.   ۱) به او یادآوری کنید که برای شما موجودی منحصر به فرد است. رشد شخصیت کودک شما به طرز نگرش و رفتارها...
27 بهمن 1389

بی ریا ترین عشق به همسر در مقابل ببر وحشی

  نهایت عشق ! یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند. در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی ز...
26 بهمن 1389

اعتراف

می دونید پسرای گلم : راستش بعضی وقتها خیلی نگران میشم می ترسم نکنه نتونم درست شما رو راهنمایی کنم تا توی زندگیتون موفق باشید دوست دارم بتونم استعدادهایی رو که دارید پیدا کنم وشما رو سر جای خودتون تو این دنیای بزرگ بذارم تا هیچ وقت توی زندگی حسرت نخورید که ای کاش کار دیگه ای می کردید مادر و پدر بودن خیلی مسئولیت سختی از خدا بخواهیدبه من وبابا کمک کنه. ...
26 بهمن 1389

دنیای شیرین

چه آرامشی توی خواب بچه ها است تا حالا وقتی بچه ها خوابیدند بهشون نگاه کردید چه سکوتی....چه دنیای شیرینی وقتی طاها وپرهام خوابیدن بعضی وقتها ساعتها بالای سرشون می شینم ونگاهشون می کنم اونقدر دوست داشتنی اند که دلم می خواد بیدارشون کنم و نوازششون کنم چرا بچه ها اینقدر معصوم و دوست داشتنی اند طاها تا ۶ ماهگی تا صبح بیدار بود و همین جوری فقط به من نگاه می کرد منم تا صبح یادمه باهاش حرف می زدم تا خوابش می برد بعضی وقتها دوست ندارم بچه ها بزرگ بشند می دونی  مامانی تو عکس بالا ۵ ماهه هستی خوشگلم ...
26 بهمن 1389

ولنتاین مبارک

دفتر عمر مرا با وجود تو شکوهی دیگر رونقی دیگر هست می توانی تو به من زندگانی بخشی یا بگیری از من آنچه را می بخشی                                                      ...
26 بهمن 1389

بازی

سلام پسرای گلم امروز صبح دو تایی حسابی از دنده چپ بلند شده بودید از اول صبح یا طاها گریه می کرد یا پرهام البته خیلی وقتها اینجوری مامانو اذیت می کنید خلاصه منم دیدم هوا خوب بردمتون بیرون اینقدر دوتایی ذوق زدید وبازی کردید که خدا می دونه ولی فقط نیم ساعت بعد دوباره شروع شد  غر غر و گریه زاری نمی دونم چرا بعضی وقتها اینجوری می شید   ...
26 بهمن 1389

تلاش طاها

می دونی مامانی اینجا اولین باری که سرتو تونستی بالا نگه داری آخه تو سرت بزرگ  بود هرجا هم می بردمت چه واسه واکسن چه برای چکاپ همیشه می گفتن این سرش بزرگ ولی عزبزم تو سرت مـثل سر بابا ایمان آخه خلاصه گل پسرم شما توسن ۵/۳ ماهگی تونستی سرتو نگه داری ببین چه نازی مامان                                                              &nb...
25 بهمن 1389